هدف گم شده

سال‌هایی می‌شود گم کرده‌ام مقصود را
یک نفر باید بچرخاند مسیر رود را

یک نفر باید که در این مغز سلاخی کند
میل رخوت‌ آور یک سکس در پریود را

خسته‌ام از رفتن و افتادن و برخاستن
بعد مثل سگ تکاندن جسم خاک‌ آلود را

طعم هستی را چشیدن هیچ نتوانی مگر
زیر یک پل رفته و بلعیده باشی دود را

روح در تن مرغ زندانی‌ ست با نوک زدن
کی تواند بشکند دروازۀ مسدود را

زنده‌گی ، سکس و سیاست، کار سختی پیش روست
شعر باید ساخت این گپ‌های نامربوط را

محمد خوش بین
دیدگاه ها (۷)

دلیل خدا پرستی

جفا

به سوی عشق

عشقم در چه حالی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط